پيامک آدم وحوا...!!


ســـــربه ھــــــــوایی ھـــــای یــــــک دخــــ♥ــتر ســـــر به زیــــــر!!

هستــــــــــی...؟نیســـــــــت.......!!!!!

-کسي چه ميداند،شايد شيطان عاشق حوا شده بود که به ادم سجده نکرد...!!

-حوا اگر بغض کند،حتي خدا هم اگر سيب بياورد،چيزي جز آغوش آدم آرام اش نمي کند!

-خوش به حالت آدم...خودت بودي وحوايت..وگرنه حواي توهم،هوايي ميشد...!وخوش به حالت حوا...تنهاحواي زمين تو بودي،وگرنه آدم هواي،حواهاي ديگر داشت...!!

-بهشت لبانت چقدر هوس انگيز است!بعضي وقت ها هوس چيدن به سرم ميزند...چه کنم حواي دلم آدم شدني نيست....!!

-وقتي سايه ها بوي انسانيت نميدهند،همان بهتر که سايه اي بالاي سرت نباشد،اينجا براي حوا بودن،آدم کم است...!!!

-به جرم وسوسه،چه طعنه ها که نشنيدي حوا...!پس از تو همه تا توانستند آدم شدند...!!

-درآغوش خدا گريستم تا نوازشم کند...پرسيد:فرزندم،پس حوايت کو؟اشکهايم را پاک کردم وگفتم:در آغوش آدم ديگريست...

-در هواي،حوايي هستم که خود آدمي دارد....

 -حوا...جان مادرت راست بگو،تومگر سيب راپوست کندي و خوردي که دنيا اينگونه پوست مارا ميکند....!



|دو شنبه 19 فروردين 1392| 19|ھســ♥ــتی|